کد مطلب:90290 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:176

مراحل یقین











پیش از این اشاره شد كه اهل تقوا، خود را بین خوف و رجاء یعنی امیدواری به فضل الهی و خوف از سخط خداوند، در حد یقین قرار داده و نشئه ی آخرت را در این

[صفحه 129]

عالم می بینند. توضیح مطلب این است كه علمای ادب می گویند: «رای» از افعال قلبی است كه به دو مفعول و گاهی به سه مفعول متعددی می شود، مانند: رایت زیدا قائما: یعنی یقینا زید ایستاده است و اگر به باب افعال رود، به سه مفعول متعدی می گردد.

یقین، دارای سه مرحله و رتبه است. علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین. علم الیقین، مانند اینكه انسان می داند، در نقطه ای از شهر آتش سوزی اتفاق افتاده و دود ناشی از سوختگی، فضای شهر را پوشانده است در این حال تردیدی ندارد كه آتش سوزی اتفاق افتاده است، اما منشاء علم او، تنها دود متصاعد بر اثر آتش سوزی است.

عین الیقین، مانند این است كه علاوه بر دیدن و مشاهده ی دود، خود آتش را نیز می بیند و عینیت خارجی آن را تماشا می كند.

حق الیقین، مانند اینكه علاوه بر مرتبه ی فوق، یعنی مشاهده ی دود و آتش خود را نیز، در محاصره ی آتش می بیند.

در این مراتب سه گانه، حق الیقین از عین الیقین برتر و عین الیقین از علم الیقین بالاتر است.

خام بدم، پخته شدم، سوختم نیز، مراتب یقین را بازگو می كند.

بنابراین متقین در این جهان، با دید وسیع خود و دور از هر ابهامی، حقایق اشیا را تا سرحد حق الیقین، می بینند و فاصله های زمانی و مكانی، مانع بینش و بصیرت قلبی آنان نمی شود.

روایت ذیل گویای همین مطلب است. اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم كه می فرمود: «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صلی بالناس الصبح، فنظر الی شاب فی المسجد و هو یخفق و یهوی براسه، مصفرا لونه، قد نحف جسمه و غارت عیناه فی راسه، فقال: له رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم كیف اصبحت یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله

[صفحه 130]

موقنا، فعجب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من قوله و قال: ان لكل یقین حقیقه فما حقیقه یقینك؟ فقال: ان یقینی هو الذی احزننی و اسهر لیلی و اظما هو اجری، فعزفت نفسی عن الدنیا و ما فیها حتی كانی انظر الی عرش ربی و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلك و انا فیهم و كانی انظر الی اهل الجنه، یتنعمون فی الجنه و یتعارفون و علی الارائك متكئون و كانی انظر الی اهل النار و هم فیها معذبون مصطر خون و كانی الان اسمع زفیر النار، یدور فی مسامعی، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال له: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهاده معك، فدعاله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی صلی الله علیه و آله و سلم فاستشهد بعد تسعه نفر و كان هو العاشر.»: پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم نماز صبح را با مردم به جا آورد و ناگهان جوانی را دید، لاغراندام، رنگ پریده و دیده فرورفته كه در گوشه ی مسجد نشسته بود حالت غیر عادی او، برای پیامبر، سوال برانگیز بود، از اینرو به او فرمود: شب را چگونه صبح نمودی؟ عرض كرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با یقین صبح نمودم! پیامبر با تعجب فرمود: هر یقین را علامت و نشانه ای است؟ علامت یقین تو چیست؟ این سوال به این جهت بود كه او ادعای امری نادرالوقوع داشت، جوان گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقینم مرا به اندوه كشانده و خواب از چشمم ربوده و روزها تشنه ام نموده است، دل از دنیا بركنده ام و نفسم از دنیا و هر چه در آن است روگردان شده و كناره گرفته است، چنان كه گویی عرش پروردگار «محل نزول حكم قضا و

[صفحه 131]

تقدیر» را می نگرم كه برای حساب نصب شده و خلائق برای حساب گرد آمده اند و من هم در آن جمع حاضرم. بی گمان بهشتیان را می بینم كه در بهشت متنعم اند و یكدیگر را شناخته و به هم خوش آمد می گویند و بر تختهای عزت تكیه زده اند و همچنین دوزخیان را می بینم كه در جهنم معذب اند و از شدت عذاب فریاد می كشند و هم اكنون زفیر (نفس كشیدن) جهنم، گوشم را پر نموده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پس از شنیدن گفتار وی كه از واقع یقین او بازگو می كرد، رو به اصحاب نموده و فرمود: این بنده ایست كه خداوند قلب او را به نور ایمان روشن نموده است. آنگاه رو به او كرد و فرمود: بكوش تا بر این عقیده، استوار بمانی، (زیرا یقین هم همانند دیگر امور قلبی، قابل زوال است چه اینكه پیامبر به حفظ و نگهداری آن توصیه می نماید) جوان گفت: یا رسول الله! برایم دعا كن، تا خداوند شهادت در ركاب تو را روزیم نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او دعا كرد، مدتی نه چندان طولانی گذشت كه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جنگی كه شخص آن حضرت حضور داشت شركت نموده، پس از شهادت نه نفر كه او دهمین آنان بود به فیض شهادت نائل شد.

كوتاه سخن آنكه اهل تقوا، (پرواپیشگان) آنچنان به حلیه ی صفای باطن آراسته شده اند كه گویا مانعی جلو دید حقیقت بین آنها وجود ندارد و به مضمون «اللهم ارنی الاشیاء كما هی»: خدایا حقیقت اشیا را آنچنان كه هستند به من نشان بده و آگاهم نمای. در این جهان، حقایق نشئه ی دیگر (قیامت) را می نگرند و به آن واقف اند.

[صفحه 132]


صفحه 129، 130، 131، 132.